با سلام
به وبلاگ مدرسه علمیه کوثر(سلام الله علیها) تویسرکان خوش آمدید
در این وبلاگ می توانید مطالبی با موضوعات زیر را جستجو کنید:
به وبلاگ مدرسه علمیه کوثر(سلام الله علیها) تویسرکان خوش آمدید
در این وبلاگ می توانید مطالبی با موضوعات زیر را جستجو کنید:
دو مرد، در کنار دریاچه ای مشغول ماهیگیری بودند. یکی از آنها ماهیگیر با تجربه و ماهری بود اما دیگری ماهیگیری نمی دانست.
هر بار که مرد با تجربه یک ماهی بزرگ می گرفت آنرا در ظرف یخی ای که در کنار دستش بود می انداخت، اما دیگری به محض گرفتن یک ماهی تازه بزرگ آنرا به دریاچه پرتاب می کرد.
ماهیگیر با تجربه، از اینکه می دید آن مرد چگونه ماهی ها را از دست می دهد بسیار متعجب بود. لذا پس از مدتی از او پرسید:
- چرا ماهی های به این بزرگی را به دریاچه پرت می کنی ؟
- مرد جواب داد: آخر تابه ی من کوچک است!
گاهی ما نیز همانند این مرد، شانس های بزرگ، شغل های بزرگ، رویاهای بزرگ و فرصت های بزرگی که خداوند به ما ارزانی می دارد را قبول نمی کنیم. چون ایمانمان ضعیف است.
ما، به مردی که تنها نیازش، تهیه یک تابه ی بزرگتر بود می خندیم، اما نمی دانیم که تنها نیاز ما نیز، آنست که ایمانمان را افزایش دهیم.
خداوند هیچگاه چیزی را که شایسته آن نباشی به تو نمی دهد.
این بدان معناست که با اعتماد به نفس کامل، از آنچه خداوند بر سر راهت قرار می دهد استفاده کنی.
هیچ چیز برای خدا غیر ممکن نیست.
به یاد داشته باش به خدا نگو که چقدر مشکلاتت بزرگ است به مشکلات بگو که چقدر خدایت بزرگ است.
شاه پس از عدم موفقیت دولت نظامی ازهاری در برقراری نظم وآرامش ورفع اعتصابها که اقتصاد کشور رافلج کرده بود ،راه دیگری جزخروج ازکشور نداشت . مشایعت کنندگان :نخست وزیر،روسای مجلسین ،وزیردربار،رئیس ستاد ارتش وگروهی ازمقامات وابسته به درباربودند.فرودگاه مهرآباددرمحاصره یگانهای گارد شاهنشاهی بود.مقارن ساعت یازده ونیم صبح ،شاه وهمسرش ،بایک هلیکوپتر وارد فرودگاه شدند. شاه به خبرنگاران گفت :(مدتی است احساس خستگی می کنم واحتیاج به استراحت دارم.ضمنا گفته بودم پس از اینکه خیالم راحت شود ودولت مستقر گردد،به مسافرت خواهم رفت.این سفراکنون آغاز می شود وتهران رابه سوی آسوان درمصرترک می کنم .امروز بارای مجلس شورای ملی که پس از رای سنا داده شد،امیدوارم که دولت بتواند هم به جبران گذشته وهم درپایه گذاری آینده موفق شود.) درمورد مدت سفرگفت:(این سفربستگی به حالت من دارد و د رحال حاضر دقیقا نمی توانم آن راتعیین کنم.) ساعت نیم بعدازظهر،شاه وهمسرش باهواپیمای اختصاصی تهران رابه مقصد مصرترک کردند. سرانجام شاه روز26دی ماه 1357،پس ازسالها ظلم وجنایت در حق مردم مسلمان ایران،به همراه همسرش که کوشش زیادی جهت به دست گرفتن قدرت داشت،فرار را برقرار ترجیح داد.پس ازخروج شاه ملت باآمدن به خیابانها واظهار شادمانی وپخش گل وشیرینی این پیروزی بزرگ راجشن گرفت ورزیم سلطنتی کمتر ازیک ماه پس از فرار شاه سقوط کرد و طومار عمر رژیم سرتاسر جور 2500ساله شاهنشاهی روز 22بهمن 1357،درهم پیچید.
برگرفته از کتاب روزها و رویدادها
چهل روز است که نگاهم را از قامت بلند بالایت،پرنکرده ام.
چهل روز است که شب و روزم یکی شده است.
چهل روز است که آتش خیمه های عاشورایی،هر روز در دلم شعله ور می کشد.
چهل روز است که چشمی اشک دارم و چشمی خون.
یک روز آتش بر خانه نشست ومادر ما شکسته بال و خونین ، در خاک شد.
یک روز فرق کعبه شکافت و فرشتگان،پدر را تا آسمان تشییع کردند.
یک روز پاره های جگربرادرمان،تشت را به آتش کشید.
….وروزی ،خورشید وجود تو از فراز نیزه ها طلوع کرد…اینک تمام آن لحظه ها از مرز دلم عبور می کنند.
حسین جان!چه شد که رفتی و تنهایم گذاشتی؟پس قرارمان چه؟!
چهل روز فراق را با پای سر دویده ام.
حسین جان برخیز و فرات را ببین که هنوز در آتش لب های تو بی قراری می کند.
برخیز تا با هم سری به شریعه بزنیم و سراغ دست های قلم شده علم دار را بگیریم
برخیز وپاسخی به قاصدک های آواره ای بده که از کوفه تا شام به طوافت آمده اند.
برادر!دشمن را مجال نیرنگ ندادم؛مجال ندادم تا کربلا در کربلا دفن شود.مجال ندادم تا سر “نی “در کربلا دفن شود.گفته ام همه ناگفته ها را.فریاد زدم همه سکوت ها را.
با آتش کلامم،سکوت حاشیه نشینان کوفه را با راحت طلبی شامیان،خاکستر کردم.
آه… اینک آمده ام با دلی شکسته و سری سر به زیر، با اندوه چهل کوفه غربت و زخم چهل شام اسارت.آماده ام با قامتی خم.
آمده ام تا از غربت قافله عاشورا بگویم.
اما حرف ها را از نگاهم بخوان و نپرس؛ شرم سر به زیری ام را ببین و سراغ رقیه را از من مگیر.
ای برادر خطوط تازیانه ،حکایتی دیگر دارد.
می بینی؟ اربعین چگونه زخم هایم را شکوفا کرده است؛چگونه عاشورا برایم تکرار می کند.
سلام برادر…سلام برتو و گوناگونی زخم هایت…سلام بر تو و آن زمان که هیچ کس نبود و تو بودی و او بود،وتو تنها به دامن خونین خویش دسترسی داشتی.
آه……….. برادر سلام بر دل دغدار از جوانی اکبرت…
مطلب از هانیه (طیبه)قلخانی -همکار آموزش مدرسه و طلبه سطح3