بشنو امّـــن یجیب مــا آقــــا
18 تیر 1390 توسط ترکاشوند
بی تـــو حتـــی بهــــار پائیز است
ای شـــکوفاترین شــکوفۀ باغ
مثل یلــــداست روزهای بــی تــو
شب یلدای بی فروغ و چـراغ
کیست جـــز تو که پاسخی باشد
پــرسش انتظــــار انســـان را
کیست جـــز تو که مـــرهمی آرد
سـینۀ زخـمــــدار انســـان را
روز وشــــب بــا تو گفتــگو کردم
صبح هــا از خودم برون رفتم
تا دل جمکــــران سفـــر کــــردم
هفت وادی پـر از جنون رفتم
آقا؛ دوری تو امیدمان برده ست
غــربت غیبتت به آیینه است
گفتــه بودی که جمعه می آیی
تـــو بــگو آن کدام آدینه ست
آقا؛ بــی تـو اینجا هنوز غم دارد
ایــن دل نـــا شکیب ما آقـــا
بشنو الغــــوث والامــــان از مـا
بشنو امّـــن یجیب مــا آقــــا
شعر از :محسن ترکاشوند از اعضاء هیئت امناء و از اساتید حوزه علمیه خواهران تویسرکان