شهر خدا
به این شهر نروید یا لااقل به باطن آن سفر نکنید و تنها از کناره های آن گذر کنید. چون آنان که رفته اند مبتلا شده اند و از آنان خبری هم باز نیامده است. دور نمای این شهر زیباست، اما آنچه از نزدیک می بینی فوق این حرف هاست و ناگفتنی. فکر نکنید این خیلی خوب است. اصلاً خوب نیست. چون هر که هر چه دیده است لال شده و دیگر نتوانسته است با کسی درباره آن جا سخن بگوید.
به این شهر سفر نکنید که اگر به آن قلعه نور که در محله مرکزی شهر قرار دارد برسید، دیگر برای دیدن دیگران کور می شوید و چشم دیدن کسی را غیرِ آن مستور نخواهید داشت و همه، شما را برای همیشه با چشمان اشک بار ملاقات خواهند کرد.
آنجا محل مرتفع شهر است. نام گذر اصلی آن، کوچۀ بنی هاشم است. باید به گوش شما خورده باشد. نگران نشوید. در این شهرِ آسمانی هیچگاه این کوچه مورد تعرّض نااهلان قرار نگرفته است. سایه بان بیت الاحزان که این بار بیت الاحرار است پابرجاست. بوی دستان مادری که برای پختن نانش، ملائک آسیابش را میچرخانند، هنوز به مشام میرسد. جای قدمهای اهالی آن محله بوسه گاه اولیاء خداست.
اگر از جان خود سیر شده اید، از این خانه مرکزی شهر بیشتر برایتان بگویم. خانه علی(علیه السلام) که در مرکز شهر در آن محله پر نور قرار دارد، از دور پیداست. خانه اش بیت رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) را احاطه کرده است و مدینه ای در این مدینه برپا ساخته است.
هر کس می خواهد به خانه رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) راه یابد، باید از خانه علی(علیه السلام) عبور کند و هر کس درب خانۀ علی (علیه السلام) را به صدا در می آورد، معمولاً از اندرونی صدای فاطمه (سلام الله علیها) را می شنود. او تمام مراجعان را می شناسد و با صدای نازنین خود، مادرانه تو را با نام می خواند. اگر به سوی آن خانه که تمام اعتبار انبیا و اولیا از آنجاست قدم برداری، می ترسم از دیدن پروانه خانه علی(علیه السلام) روحت به آسمان پر بکشد.
به خاطر تمام هدایای این شهر و شهر خدایی که به تو هدیه داده شده است، باید روی ماه رمضان را بوسید، و گل نازنین وجودش را بویید. باید شب وجود را با نور او روشن کرد و در مهتابی نورش راه های آسمان را پیدا کرد. باید با وضو وارد شهر خدا شد . با تمام وجود به خاکش سجود کرد. شهر خدا را باید مانند خانۀ خدا گرامی داشت و برای ورود به آن باید مُحرم شد. شهر پرمهری که مهد معرفت است و ماه خوب رویان عالم است.
شهر خدا فرصتی است که وقتی نسیم ملایمش می آید و تو را در بر می گیرد، فکر می کنی برای همیشه با تو خواهد بود، ولی به ناگاه مانند یک رؤیا تو را تنها می گذارد و می رود و تنها خیال روی ماهش باقی می ماند و در روز مرّگی پنهان می شود. شب وصالش بسیار کوتاه است و روز فراقش بس طولانی…
منبع: شهر خدا(رمضان و رازهای روزه داری)،علی رضا پناهیان