مناظره امام جواد علیه السلام با یحیی بن اکثم
با تبریک میلاد پر خیر برکت ابن الرضا ، ابو جعفر ، امام التقی ، محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام به نوشیدن قطره ای از اقیانوسی پر نور و معرفت ایشان دعوتتان می کنم. امام جواد علیه السلام از دو جهت به مناظرات علمی کشانده شدند، نخست از طرف شیعیان خود که با توجه به سن کم ایشان می خواستند علم الهی امام را در یابند؛ بنابراین طبیعی بود که مجالس متعددی بدین منظور ترتیب داده می شد. دوم از جانب حکومت، به ویژه مامون عباسی و معتصم ، دو خلیفه معاصر با آن حضرت. از آنجا که شیعیان ، مدعی علم الهی برای امامان بودند، خلفا تلاش می کردند با تشکیل چنین جلسات علمی و مناظره ، آنان را در مقابل علماء بنام زمان خود قرار دهند تا شاید در پاسخ برخی از پرسشها درمانده شوند و شیعیان در این رهگذر در معتقدات خود دچار مشکل و تشکیک شوند و از پیروی آنان دست کشند. از همین رو بود که مامون ، حضرت رضا علیه السلام را به مجالس مناظره دعوت می کردند. گر چه مامون هدف خود را از این جلسات علم دوستی و نشان دادن علم امام به مردم و بزرگان نشان می داد اما حقیقت چیز دیگری بود و آن همان متزلزل کردن جایگاه امام در بین اذهان مردم، که خداوند مکر آنها را به خودشان باز گرداند. و به قول معروف ” عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد “. از جمله این مناظرات که برای امام جواد علیه اسلام در پی اعتراضات عباسیان به مامون بود که قصد تزویج دختر خود به امام داشت . ( که اینجا مجالی برای بیان قصد او از این تزویج نیست. ) گفتند: محمد بن علی علیه السلام کودکی بیش نیست، نه معرفتی به دین و شریعت دارد و نه علمی از فقه دارد. خلیفه اجازه دهد تا وی تفقهی در دین پیدا کند و پس از آن آنچه می خواهد انجام دهد. لذا مامون به منظور روشن شدن این مساله ، روزى را معلوم كرده که عباسيیان در آن روز همراه با یحیی بن اکثم بزرگ فقهاء آن وقت بود و همچنین از قضات مشهور بود، برای مناظره با امام خدمتش برسند. عباسییان وعده های را به یحیی دادند که در صورت پیروزی در این مناظره اموال و هدایای بسیار نفیسی را به او خواهند داد. {الباقی را از زبان شیخ مفید خواهید خواند.} آن روز فرارسید و تمامی علماء بزرگان لشگری و کشوری و عده زیادی از مردم منتظر این مناظره بودند. مأمون براى احترام از حضرت ابو جعفر علیه السلام دستور داد تشكى بجهت آن حضرت گسترده و دو بالش بر روى آن قرار دادند و امام آن روز كه پسر نه ساله ای بود حضور يافته و بر روى آن مسند قرار گرفت يحيى بن اكثم در برابر آن جناب نشست و ديگران در جاهاى خود نشستند و مأمون نيز در سريرى كه كنار مسند ابو جعفر انداخته شده بود نشست. يحيى بمأمون گفت اجازه ميفرمائيد از ابو جعفر پرسشى بنمايم؟ مأمون گفت از خود آن جناب اخذ اجازه كن. يحيى بجانب آن حضرت متوجه شده عرضه داشت فداى شما اجازه ميفرمائيد پرسشى از وجود همايون شما بنمايم؟ فرمودند: هر گاه مايلى بپرس. يحيى پرسيد فداى شما چه مىگوئيد در باره محرمى كه در حال احرام صيدى كرده و آن را كشته باشد؟. حضرت پرسيد، صياد در حل بوده يا حرم، عالم بوده يا جاهل قتل مزبور عمدى بوده يا سهوى آزاد بوده يا بنده كوچك بوده يا بزرگ ابتداء چنين عملى مرتكب شده يا مكررا، پرنده بوده يا چرنده كوچك بوده يا بزرگ، اصرار بر اين كار داشته يا از عمل خود پشيمان بوده در شب اتفاق افتاده يا در روز محرم بعمره بوده يا به حج. يحيى از شقوق مذكوره متحير گرديده و عرق سراسر صورتش را فراگرفته و آثار بيچارگى در بشرهاش هويدا شد و به لكنت افتاده چنانچه حاضران متوجه شدند. مأمون از بيچارگى يحيى خرسند شده از خدا سپاسگزارى كرد كه رأى ثابت و صائب او بر همگان آشكار شد آنگاه به نزديكان خود توجه كرده گفت دانستيد آنچه را مىگفتم راست و درست بود و انكار شما بىاساس بود. آنگاه مأمون بحضرت ابو جعفر توجه كرده عرضه داشت حاضرى دخترم ام الفضل را بهمسرى خود انتخاب نمائى؟ فرمود آرى! معروض داشت هم اكنون دخترم را براى خود تزويج كن كه من ترا براى او و او را براى تو برگزيدم و بمخالفت مردم هيچ گونه اعتنائى ندارم . چون (مجلس بپايان رسيد و) مردم پراكنده شدند و جز نزديكان كسى در مجلس نماند، مأمون رو بحضرت جواد كرده گفت: قربانت گردم اگر صلاح بدانى (خوبست) احكام هر كداميك از آنچه در باره كشتن شكار در حال احرام بشرحى كه فرمودى براى ما بيان كنى كه ما هم بدانيم و بهره ببريم؟! حضرت فرمود: آرى شخص محرم چون در حل (خارج حرم) شكارى را بكشد و آن شكار پرنده و بزرگ باشد كفارهاش يك گوسفند است، و اگر در حرم بكشد كفارهاش دو برابر مىشود، از اين رو اگر جوجه پرنده را در خارج حرم بكشد كفاره او بچه گوسفندى است كه تازه از شير گرفته باشند، و اگر آن را در حرم بكشد بايد هم آن را بدهد و هم بهاى آن جوجه را كه كشته است (اين در صورتى بود كه شكار پرنده باشد) و اگر از حيوانات وحشى باشد، پس اگر الاغ وحشى باشد كفارهاش يك گاو است، و اگر شتر مرغ باشد كفارهاش يك شتر است، و اگر آهو باشد يك گوسفند بر او واجب مىشود، (اينها در صورتى است كه در بيرون حرم بكشد) و اگر يكى از اين حيوانات وحشى را در حرم كشت كفارهاش دو برابر مىشود بدان قربانى كه بكعبه رسد و هر گاه محرم كارى بكند كه قربانى بر او واجب شود و احرامش احرام حج باشد آن قربانى را در منى بايد بكشد، و اگر احرام عمره باشد در مكه قربانى كند، و كفاره صيد نسبت بعالم و جاهل يكسان است، و اما در عمد (اضافه بر كفاره) گناه نيز كرده و در خطاء از او برداشته شده، و اگر كشنده آزاد باشد كفاره بر خود اوست، و اگر بنده باشد كفاره بگردن آقاى او است، و بر صغير كفاره واجب نيست، ولى بر كبير واجب است، و شخصى كه از كار خود پشيمان است بواسطه همين پشيمانى عقاب آخرت از او برداشته شود، ولى آنكه پشيمان نيست بطور حتم در آخرت عقاب خواهد شد. مأمون گفت: أحسنت اى ابا جعفر خدا بتو نيكى عنايت كند.
اكنون خوبست شما نيز از يحيى بن اكثم پرسشى كنى چنانچه او از شما پرسيد؟ حضرت جواد بيحيى فرمود: بپرسم؟ گفت: هر گونه ميل شما است قربانت گردم (بپرسيد) پس اگر توانستم پاسخت گويم و گر نه از شما بهرهمند ميشوم، حضرت فرمود مرا آگاه كن از مردى كه در بامداد بزنى نگاه ميكند و آن نگاه حرام است، و چون روز بالا مىآيد بر او حلال مىشود، و چون ظهر شود دوباره حرام مىشود، و چون وقت عصر گردد بر او حلال شود، و چون غروب كند بر او حرام شود، و چون وقت عشاء شود بر او حلال شود، و چون نيمه شب گردد بر او حرام شود، و چون سپيده صبح شود بر او حلال گردد، اين چگونه زنى است؟ و براى چه حلال مىشود و از چه رو حرام ميگردد؟ (1) يحيى گفت: بخدا من بپاسخ اين پرسش راهبر نيستم و جهت حلالشدنها و حرامشدنها را نميدانم اگر صلاح بدانيد پاسخ آن را بفرمائيد تا بهرهمند شويم؟ حضرت فرمود: اين زنى است كه كنيز مردى بوده و بامداد مرد بيگانه ديگرى بر او نگاه كرد و آن نگاه حرام بود، و چون روز بالا آمد او را از آقايش خريد پس بر او حلال شد و چون ظهر شد آزادش كرد، پس با آزاد شدن حرام شد، چون عصر شد او را بزناشوئى گرفت و بر او حلال شد، و چون غروب شد ظهارش كرد (يعنى باو گفت: پشت تو مانند پشت مادر من است كه آن را اظهار ميگويند و در اسلام احكامى دارد از آن جمله اينكه با گفتن اين جمله زن گوينده) بر او حرام مىشود، و چون هنگام عشاء شد كفاره ظهار را داد و بر او حلال شد، و چون نيمه شب شد بيك طلاق او را طلاق داد پس حرام شد، و چون سپيده زد او را رجوع كرد پس بر او حلال شد!. ارشاد شیخ مفید -ترجمه رسولى محلاتى، ج2، ص: 26