ولایت فقیه (قسمت هفتم)
ضرورت فقیه بودن حاکم اسلامی:
حکومت اسلام، حکومت قانون است. پس قانون شناسان ،و از آن بالاتر دین شناسان،(یعنی فقها) باید متصدی آن باشند.
آن کسی که می خواهد احکام الهی را جاری بکند در جامعه، یعنی مجری احکام الهی باشد و والی بر جامعه باشد و حاکم بر امور اجتماع باشد،این علم به چی داشته باشد خوب است؟علم به هندسه؟علم به طب؟علم به میکروب شناسی یا علم به کتاب و سنت؟خواهید گفت:خب پیداست؛علم به کتاب و سنت.حالا اگر دو نفر عالم به کتاب و سنت داشتیم،یکی کسی است که می داند اما به دانش خود عمل نمی کند – مثل آن تلاوت کنندۀ قرآن، که قرآن او را لعنت می کند (1) – و دیگری کسی است که عامل به عمل خود است.کدام اولی هستند؟خواهید گفت:عالمی که به علم خود عمل می کند؛یعنی همان ولی فقیه! می بینید که ولایت فقیه یک اصل بدیهی و مورد قبول همه است.
بله؛اگر جامعه ای به ارزش های الهی و به ارزش های دینی اعتنایی نداشته باشد،می پذیرد که در رأس آن جامعه یک انسانی که از هیچ اخلاق انسانی هم برخوردار نیست،حاکم باشد؛می پذیرد که مثلاً یک هنر پیشه در رأس جامعه قرار بگیرد؛یا یک سرمایه دار بزرگ، اداره امور جامعه را بعهده داشته باشد.اما آن جامعه ای که پایبند به ارزش های الهی است،آن جامعه ای که توحید را قبول کرده است،نبوت را قبول کرده است،شریعت الهی را قبول کرده است،هیچ چاره ای ندارد جز اینکه در رأس جامعه ،کسی را بپذیرد که او شریعت اسلامی و الهی را می داند؛از اخلاق فاضلۀ الهی برخوردار است؛گناه نمی کند؛اشتباه مرتکب نمی شود؛ظلم نمی کند؛برای خود چیزی نمی خواهد؛برای انسان ها دل می سوزاند؛ارزش های الهی را بر مسائل و جهات شخصی و گروهی ترجیح می دهد.(2)
دلائل روایی لزوم رجوع به فقها در زمان غیبت:
در کتب علمای شیعه روایات فراوانی در اثبات ولایت برای فقها در زمان عدم دسترسی به امام معصوم(علیهم السلام) مورد استناد قرار گرفته است.اما در اینجا به ذکر چند روایت اکتفا می کنیم و علاقه مندان را به کتب مفصل تر ارجاع می دهیم.
1. توقیع شریف:
اسحاق بن یعقوب نامه ای برای حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) می نویسد،و از مشکلاتی که برایش رخ داده سؤال می کند.محمد بن عثمان عمری،نمایندۀ آن حضرت نامه را می رساند.جواب نامه به خط مبارک صادر می شود که«… در حوادث و پیشامدها به راویان حدیث ما رجوع کنید،زیرا آنان حجت من بر شمایند،و من حجّت خدایم…».(3)
بسیار بعید است که مراد اسحاق بن یوسف از «حوادث واقعه» که در متن توقیع شریف آمده ، احکام شرعی و همین مسائلی که امروزه معمولاً در رساله های عملیه نوشته می شود بوده باشد؛زیرا اوّلاً برای شیعیان معلوم بوده که در این گونه مسائل باید به علمای دین و کسانی که با اخبار و روایات ائمه و پیامبر(صلی الله علیه وآله و سلم) آشنایی دارند مراجعه کنند و نیازی به سؤال نداشته است.همان گونه که در زمان حضور خود ائمه (علیهم السلام) به علّت مشکلاتی نظیر دوری مسافت و امثال آنها که وجود داشته ،امامان شیعه مردم را در مورد مسائل شرعی به افرادی نظیر یوسف بن عبدالرحمن،زکریا بن آدم و امثال آنان ارجاع می دادند.همین نوّاب اربعه در زمان غیبت صغرای امام زمان (علیه السلام) – که هر چهار نفر آنها از علما و فقهای دین بوده اند – گواه روشنی بر این مطلب است،و خلاصه این مسئله برای شیعه چیز تازه ای نبوده است.
و ثانیاً اگر منظور اسحاق بن یعقوب از حوادث واقعه،احکام شرعی بود، قاعدتاً باید تعبیراتی نظیر این که «وظیفه ما در مورد حلال و حرام چیست؟» و یا «در مورد احکام الله چه تکلیفی داریم؟»و مانند آنها را بکار می برد که تعابیر شایع و رایجی بوده و در سایر روایات هم بسیار بکار رفته است و تعبیر «حوادث واقعه» در مورد احکام شرعی به هیچ وجه معمول و متداول نبوده است.
و ثالثاً اصولاً دلالت الفاظ ،تابع وضع آنهاست و کلمه «حوادث واقعه» به هیچ وجه از نظر لغت و دلالت وضعی ،به معنای احکام شرعی نیست؛بلکه معنای بسیار وسیع تری دارد که حتماً شامل مسائل و مشکلات و رخدادهای اجتماعی نیز می شود.بنابراین،سؤال اسحاق بن یوسف از محضر حضرت ولی عصر(علیه السلام) در واقع این است که در مورد مسائل و مشکلات اجتماعی جامعه اسلامی که در زمان غیبت شما پیش می آید وظیفه ما چیست و به چه مرجعی باید مراجه کنیم؟ وآن حضرت در جواب مرقوم فرموده اند که در این مورد به«راویان حدیث ما» (4) مراجعه کنید. (5) (ادامه دارد…)
پی نوشتها:
1- «رُبَّ تَالِی القُرآنِ وَ القُرآنُ یَلعَنُه» ،جامع الأخبار ،ص48
2- بیانات مقام معظم رهبری در خطبه نماز جمعه30/2/1362
3- وَأَمّا الحَوادِثُ الواقِعَةُ،فَارجِعُوا فیها الی رُواةِ حَدیثِنا.فَإِنَّهُم حُجّتی عَلَیکُم ، و أَنا حُجَةُ الله. و أَمّا مُحَمَّدُ بنُ عُثمان العُمری،فَرَضِیَ اللهُ عَنهُ وَ عَن أَبیهِ،فَإِنَّهُ ثِقَتی وَ کِتابُهُ کِتابی.(شیخ صدوق،اکمال الدین و اتمام النعمه،ج2،ص483)
4-اگر کسی بکوید حدیث ارتباطی با بحث ولایت فقیه ندارد ، زیرا می گوید:«به راویان حدیث ما مراجعه کنید.» در پاسخ می توان گفت این توهمی ناصواب است زیرا امام در مقام بیان فلسفه رجوع به راویان فرمود: آنها حجت من بر شمایند.امام «حجت بودن» را به «روات» نسبت داد نه به «روایت».پس مقصود از راوی، صرف حافظ بودن حدیث نیست ، بلکه مراد دانشمندی است که علمش از ناحیه ی احادیث اهل بیت(علیهم السلام) تغذیه نماید. زیرا در حوادث جدید روایتی وجود ندارد تا راوی آن روایت مربوط به حادثه جدید را نقل کند،پس باید راوی، حکم حادثه جدید را از روایات استنباط نماید و حکمی را بگوید که اگر امام زنده بود همان را می گفت و هیچ کس توقع ندارد حافظ حدیث بتواند روایت مربوط به حوادث جدید را نقل کند!(آیت الله صالحی مازندرانی ،مبانی ولایت فقیه،ص287-289)
5- آیت الله مصباح یزدی،نگاهی گذرا به نظریه ولایت فقیه،فصل چهارم،ص96
منبع: ولایت فقیه در زلال فقه اهل بیت (علیه السلام ) و دو دهه کارآمدی ،مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه های علمیه