خاطرات یک طلبه
براساس خاطرات خانم فاطمه بیات پایه پنجم
من علاقه ی زیادی به نویسندگی دارم واز کودکی خواندن زندگی نامه وداستان های واقعی را خیلی دوست داشم ومجلات خانوادگی راتاجایی که برایم امکان داشت تهیه می کردم و می خواندم، چندوقت پیش مجله ای را می خواندم، مطالبی را درموردوضعیت خوابگاه های دانشجویی نوشته بودکه مرا به فکر فرو برد، چون خودم یک طلبه ی خوابگاهی هستم، برایم جا لب بودکه همه ی مطالب مجله با وضعیت خوابگاه ماکاملاًمنطبق بود، درنتیجه تصمیم گرفتم خاطرات خوابگاه رابنویسم، بایکی ازدوستانم مشورت کردم، ایشان مراتشویق به این کارکرد، سرانجام قلم به دست گرفتم وآنچه راکه به ذهنم می آمد، برروی کاغذآوردم، أحیاناًاگرگفته های من خیلی شبیه مطالب آن مجله بود، ازمن خورده نگیرید، واین رابه پای وحدت حوزه ودانشگاه بگذارید. امیداست که شماخوانندگان عزیزازخواندن این خاطرات لذت ببرید.
فصل اول:خوابگاه
سال اول خانه ای که به ماداده بودند، غیرازسفت کاری وفندانسیون، موکت وفرش وکمدوکابینت هم داشت، البته ناگفته نماند، یک میزمطالعه رابعدهاکشف کردیم، یک دستگاه تلویزیون که دراثررفت وآمدخودرو های توی خیابون اکثر اوقات هنگ می کرد، واساساَ برای ماحکم سوهان روح داشت، وموقع دیدن فیلم واخباراعصاب مارا منورمی کرد، جزء وسایل خانه بود.
درطول سال هرازگاهی بسته به قیمت نفت وبودجهی حوزه اقلامی به این مجموع اضافه می شد؛ ازهمان روزاول یه سری چیزهارومجبوربودیم ازخانه ی پدری باخودمون بیاریم، چیزهای شخصی وکم حجم مثل قاشق وبشقاب…
درباره ی کالاهای ارزان قیمت وبا استهلاک بالامثل جارو، دستگیره، سفره، … بایدبه صورت دُنگی ومشترک خریداری می شد، چون در پایان ترم یاحد اکثرتاپایان دوره ی پنج ساله چیزی ازشون باقی نمانده تابه چهاریاپنج قسمت مساوی تقسیم شود.
صفحات: 1· 2