فرق عدالت شکافت
سیاهی شب، گستره آسمان کوفه را درنوردیده به انتظار سپیدهای که تاریخ را تا قیامت غصه دار میکرد. ناباورانه کتاب زمان را ورق میزد. از خانههای نیرنگ تنها فریاد سکوت به گوش میرسید. گویی همۀ کوفیان سر بر بالین غفلت ابدی نهاده بودند و خواب هزار رنگیشان را نظاره میکردند.
آن شب سرنوشت حیات صبر رقم میخورد.
تنها راز دار لحظههای غربتش، سینۀ تاریک چاه بود و خلوت نیمه شبهای مبهوت نخلستان.
علی آمد و از حنجر سکوت، آخرین اذان سرخ را تا اوج عروج پرواز داد و در محراب محبوب به نماز با معشوق قیام کرد. لحظهای بعد سر بر آستان دوست گذاشت تا خویش را تا ابد رستگار سازد و زمانه را داغدار. فرق عدالت با خنجر کین شکافت.
لباس احرام خورشید رنگ خون گرفت و زمین و زمان فریاد بیکسی سر داد و اشک ماتم فرشتگان از سینۀ آسمان بر زمین فروچکید.
منبع: اشارات، ماهنامه ادبی مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما ، مهر 1382