مقتل موج
بارگـــــاه بایزید است این چمن
قلب سرخ یک شهید است این چمن
باغ سرخی در مه خون ناپدید
زیر هر سَروش ابالفضلی شهیـــــد
بر زمین این زخم عینی را ببین
لاله داغ حسینــــــــــی را ببیـــــن
بوستان را شور و شینی کرده گل
روی هر شاخی حسینی کرده گل
چون حسین لاله خونین شد پرش
ابر میگـــرید چو زینب بر ســـرش
در چمن از فرط داغ افروختن
کربلا شــــــد لالهزار سوختــــــن
کوه دست رعد بر سر میزند
برق بر طبل صنـــــــوبر مــــیزند
سوگوار لالة صحــــراست ابر
چشم بارانخورده زهراست ابر
آن قدیما دوستی الماس بود
دست، دست حضرت عباس بود
عشق، یعنی عشق اشکی بیش نیست
وین دل صدپاره مشکی بیش نیست
روح اگر نوح است پس تن کشتی است
معنی در هم شکستن کشتی است
مثل سوزن، سوز یک آخ است عشق
از درون سوراخسوراخ است عشق
زخم یک تیغ ست این ســـــر باختن
اینقدر هم نیست جان درباختن
مثل یک دامــــــان گل از در میروی
صـــــاف تا آغوش دلبـــــر میروی
جان جدا، جانان جدا، رذلیست این
یک دل و یک جان، ابالفضلیست این
خیز تا از این دو شق یک شق شویم
حضرتعبـــاسی بیا عــاشق شویم
اینکه قدر عشق بشناسی خوش است
عاشقی هم حضرتعباسی خوش است
تو به قـــــــــــربان قدوم دلبــــــرت
حضرتعباسی چه داری جز سرت؟
تو چه قولی مست دادی با خدا
مرد مؤمن! دست دادی با خـــــدا
این جنون این عرصههای حیرتت
حضرت عبــــــــاس یعنی غیـــرتت
عاشقی نه علم و نه فضل و فن است
این ابالفضلی ز خود دل کندن است
پس به ناموس شهادت پاس باش
هر حــــــرم را حضرت عبـــاس باش
دجله اینجـا درحقیقت تشنگیست
هم طریقت هم شریعت تشنگیست
آخرت هم مثل دنیا ملقمـــــهست
امتحــــــان عاشقان در علقمـــهست
بر بلا آغــــــــــوش میباید گرفت
این علم را دوش میباید گــــرفت
راه هــــر قوطی ز عطارش بپرس
عشق علم ست از علمدارش بپرس
لالة احســـاس در هر عاشقیست
یک رگ از عباس در هر عاشقیست