شیون جهان
شاه ناگه کشتی تشویش شد
غرق بحر گفتگو با خویش شـد
یاد طفلان یاد زینب یک طرف
یاد شاه تشنه ،مشرب یک طرف
آه ای اشک آتش ما را مبر
آبروی تشنگـــــی ها را مبـــر
او نه از ساغر نه از خم نوشیده است
از سقاهم ربهم نوشیده است
کاش می شد اشک خود را آب کرد
کودکان گریه را سیــــــراب کرد
کاش می شد دیده من جامشان
اشک خود می ریختم در کامشان
ای فلک مرغــــان کوثر تشنه اند
پردگی هــــــای پیمبر تشنه اند
نعش اکبر چاک چاک افتاده است
زینب کبری به خاک افتاده است
نیست بر این زخم کاری التیام
زینب آمد مو پریشـــان از خیام
ای دل زهــــــرا پریشان از غمت
تسلیت یا ابن الحسن در ماتمت
شد پریشان گیسوی بی بی بیا
پرده افتـــــــاد از حرم مهدی بیا
مو پریشــــان می رود شبه بتول
لحظه سختی است بر آل رسول
ای فلک داغ دل دین است این
شیون ناموس یاسین است این
شیون زینب پر از داغ دل است
قلب عالم مثل مرغ بسمل است
می رود نالان و بر سر می زند
مثــــل مرغ عشق پر پر می زند
ماه گویی در مغاک افتاده است
دختر کوثر به خاک افتاده است
گودی تن قتلگاه جان شده ست
جسم محبوب خدا عریان شده ست
هر چه در دارد شهادت سفته است
هرچه مظلومیت اینجا خفته است
مرد حق یک جان ندارد بیشتر
عشق از این امکان ندارد بیشتر
سر جدا پیکر جدا افتاده است
بر زمین نعش خدا افتاده است
درنگر اشک خدا چون می چکد
از گلوگاه جهان خون می چکد
عشق شیون می کند روی تنت
یوسف زهرا چه شـــد پیراهنت