آه خدا دلم پشت دروازه های گناه خانه کرده است
وقتی بارسنگین گناه پشت ایمانم را می سوزاند.وقتی موریانه های تردید، به جان اعتقادم می افتد و حجم تنهاییم ، از ظرف تحملم بیشتر میشود،صدای بغض های شکسته ام را از عمق سکوت می شنوی وخلوت پریشانم را سرشار از نور توکل می کنی.
آه خدا دلم پشت دروازه های گناه خانه کرده است،اسب سرکش روحم لگام گسیخته،تا ناکجا آباد نابودی پیش می رود.دلم از تیرگی معصیت به تنگ آمده.می خواهم در سایه روشن لطف و معرفت ،قصه غصه هایم را برایت بازگو کنم و بارسنگین چشم هایم را برمهر و سجاده امید و استغفار خالی می کنم.
صبور همیشگی ام؛ این شب ها،خواهش نمازهایم،نگاه پاک توست،برتنهایی دخترکی که بغض هایش را لقمه لقمه فرو می برد و اشک هایش را در نهانخانه ی شب فرو می ریزد. دانه های تسبیحم، ذکر مهربانی های تو را زمزمه می کنند و مفاتیح همیشه بازم،دست های نیاز و التماسش را به سوی آستان اجابتت دراز می کند…"ادعونی استجب لکم"عجیب آرامم می کند!
کلام روشن تو به عمق جانم راه می رود.می خواهم تمام لحظه هایم را به شکرانه این آرامش در سجده باشم و تمام سجده هایم را از اشک خیس کنم.”الابذکرالله تطمئن القلوب“.
این آرامش، تفسیرحقیقتی است که از کلام تو سرشار می شود،حقیقتی که جان را جلا می دهد.
امشب…امشب تمام واژه هایم تن پوشی از شعر و شورند. سفره دلم را آنچنان که هست برایت گشوده ام ، بر سادگی این سفره نشسته ام و تمام لحظه هایم را در استغاثه به سحر می رسانم.
به پاسخ روشن تو امید بسته ام . به حقیقت تو ایمان دارم و به حقانیت اجابت یقین دارم.
آه خـدا…مرا به جرم عصیانم مگیر…به صداقت واژه هایم نگاه کن!
آمین…
همکار آموزش – هانیه قلخانی