با سلام
به وبلاگ مدرسه علمیه کوثر(سلام الله علیها) تویسرکان خوش آمدید
در این وبلاگ می توانید مطالبی با موضوعات زیر را جستجو کنید:
به وبلاگ مدرسه علمیه کوثر(سلام الله علیها) تویسرکان خوش آمدید
در این وبلاگ می توانید مطالبی با موضوعات زیر را جستجو کنید:
وداع و سلام
بهار بندگی را به باده نوشی آمده ام و به شکرانه ات جان خواهم افشاند. ای عشق، ای بهار، ای نور، لبیک!
لبیک، ای صدای الله اکبر گلدسته ها!
لبیک، ای شور نهفته در قلب این همه عاشق!
لبیک ای خدای رمضان، ای خدای فطر!
رمضان آمده بود تا از عشق های جاری در کوچه پس کوچه ها بگوید که دلتنگی بیوه زنان را می شوید و غفلت روز مرگی مردمان را. رمضان آمده بود تا میزبان را به مهمانی خدا ببرد؛ آمده بود تا جاری کند نمازمان را در کوچه های نیاز.
بوی وداع می آید…
خدایا، مهربانا، پروردگارا، دوستا و آفریدگارا! نیک می دانستی که از خاک بودنم مرا از پرواز باز خواهد داشت و از آنجا که دوستم داشتی، رهایم نکردی. بهار رمضان را در چرخش ایام بر سر راهم قرار دادی،تا سر و تن، دل و جان، و خویشتن خویش را در بارش بارانهای رحمت تو، باران های رحمت رمضانی ات، از هر چه آلودگی و سنگینی و گرد و غبار، بشویم و پاک کنم.
تو مرا به مهمانی ات فرا خواندی، تا در برابر نگاهت، در حضور با شکوه و مهربانت، در بارگاه معنوی ضیافت نورانی ات، دوباره به یاد فطرتم، خود خود خودم بیفتم، از وابستگی ها، دلبستگی ها، شبکه رکود آور روزمرگی ها، بگذرم و روح تنها و دل مظلومم را، در آن اعماق در آن انتها بیابم و در آن سویدای دلم، با فطرت نخستینم، با آیینه ای که در برابر خوبی ها و پاکی ها و خودت داشتم، به نماز فطر تو بیایم.
خداحافظ ای ماه زلال بارانی، ای ماه نسیم های بهشتی، خداحافظ ای ماه کوزه های کوثری، ای ماه زمزمه های حیدری، خداحافظ ای ماه طلوع، اشراق، نور و رهایی! تو امروز می روی اما بدان دل به فطرت رسیده من، تا حضور دوباره تو اشتیاق سبزش را به ذکر و تسبیح به شکوفه خواهد نشاند.
قنوت عاشقی
آسمان هر صبحدم تسبیح تو می گوید اینک در این صبح بارانی از شوق و شور در این عید عرفانی در مقابل روزه داران کم آورده است، این همه عاشق زیر سقف آسمان دست به سوی پروردگار به نیت پنج مهمان کساء پیامبر«اللهم اهل الکبریاء والعظمة و اهل الجود و الجبروت» را، با تو نجوا می کنند، ای اهل عفو و رحمت و ای اهل تقوا و مغفرت…
دانه دانه اشک آسمان با سرشک شوق آدمیان درآمیخته و همه فریاد می زنند«اسئَلُک بِحقّ هذا الیَوم» که قرارش دادی «للمسلمینَ عیدا» رحمت فرست بر محمد و خاندان او، بر مهدی موعود، بر منتَظَر دل ما، سلام ما را برسان یا الله!
«و اعوذُ بِکَ مِمَاستَعاذَ منهُ عِبادُک الصالحون» پناه می برم به تو از درد جانکاه انتظار…!
چه نشاط انگیز است همراه با نسیم صبح بارانی پس از یک ماه روزه داری و نماز عاشقی، یک صدا با دیگر عاشقان، همنوا با آن یار سفر کرده! ندای «اللهُم رَبَّ النورِ العظیم» سر دهی و در آخر با ضربه های قلبت «العجل، العجل، العجل» را عیدانه از خداوند درخواست کنی.
پس از یک ماه روزه داری و لب تشنگی اکنون با باران رحمت پپروردگار روزه ات را افطار کن!
به این شهر نروید یا لااقل به باطن آن سفر نکنید و تنها از کناره های آن گذر کنید. چون آنان که رفته اند مبتلا شده اند و از آنان خبری هم باز نیامده است. دور نمای این شهر زیباست، اما آنچه از نزدیک می بینی فوق این حرف هاست و ناگفتنی. فکر نکنید این خیلی خوب است. اصلاً خوب نیست. چون هر که هر چه دیده است لال شده و دیگر نتوانسته است با کسی درباره آن جا سخن بگوید.
به این شهر سفر نکنید که اگر به آن قلعه نور که در محله مرکزی شهر قرار دارد برسید، دیگر برای دیدن دیگران کور می شوید و چشم دیدن کسی را غیرِ آن مستور نخواهید داشت و همه، شما را برای همیشه با چشمان اشک بار ملاقات خواهند کرد.