همراه با کاروان راهیان نور مدرسه
صبح یکم فروردین 1391بعداز نماز صبح از خوابگاه به مقصد شلمچه حرکت کردیم، حدودا ساعت 7صبح به شلمچه رسیدیم وقتی به ورودی این منطقه رسیدیم ناخودآگاه حس شرمندگی می کردیم بچه هایی که همیشه نگران تمیزی جوراب وکفش وچادربودند بی تکبرکفشها را درکفشداری جاگذاشتند وبا پای برهنه روی سنگهای سرد مسیر قدم می گذاشتند همه با احترام و احتیاط خاصی راه می رفتند زیرا احساس می کردند زیر پایشان خون شهیدانی است که برای آزادی و آزادگی ما ریخته شده است .
به حسینیه رسیدیم جایی برای ما نبودرفتیم یک گوشه دنج پیدا کردیم هرکس یک جا نشسته بوددعا می خواندو یک سفره هفت سین پهن کرده بود یکی از اکیپ های حوزه یه جورایی گمنام در یک گوشه هفت سینی با عکس چند شهید بر پا کردند .تا زمان سال تحویل دعا می خواندند . اینجا بود که یکی از بچه ها به صورت نمادین گزارشی از افرادتهیه می کرد واحساسات بچه ها را می پرسید یکی گفت :خیلی نزدیک شده…
بعدازعشق بازی با شهدای شلمچه وعرض سلام از سرزمین شلمچه به محضر سالار شهدا امام حسین (علیه السلام) فرصت تموم شدبازم وقت رفتن احساسی که می گوید نرو ! اماپاها به عشق رفتن به جایی دیگر از اینجا دل می کند ورهسپار ایستگاه 4می شود.
ایستگاه چهارم: یادمان کربلای 4
جایی که نامش ما را به یاد امام حسین (علیه السلام) می انداخت به یاد تمام ظلم هایی که تا آن روز دنیا به خود دیده بود .لازم نبودچشمان خود راببندیم تاصحنه ها برایمان تداعی شودهنگام گذر از خیابان ها تمام صحنه های فیلم های دفاع مقدس برایمان عینی می شد فیلم های مثل خاک سرخ ،روز سوم وهزار فیلمی که ناگفته ها ی آن هشت سال مقدس را می گوید .یادمان کربلای 4 جایی که به ظاهر یاران حق مغلوب باطل شدند درست مثل کربلا درروز عاشورا درآنجا نمایشگاهی برپابودکه بیانگر هوش سرشار بسیجی هایی بود که ازکمترین امکانات درسخت ترین شرایط بیشترین استفاده را کرده بودند تا پل بعثت را بر روی رود بسازند. عجب همتی ؟! عجب استعدادهایی داشتیم که رفتند وپلی ساختندخودشان پلی شدندبرای وصل وارتباط زمین به آسمان . درمیانه های یادمان بنایی بود فرو ریخته از جور خمپاره ها ی اهریمن که هر کدام از سوراخ ها زخمی بود که یادمان نرود که چه کسانی رفتند تا این بنای زخم خورده پا بر جا بماند.
در میان نیزارها ملوان هایی با ابهت ایستاده بودند بچه ها خیره خیره نیزارها و رودخانه ها را نگاه می کردند راوی مرز آبی ایران و عملیات کربلای 4را توضیح می داد.آفتاب سوزان بود ولی هیچ کس توجهی نمی کرد از داخل کانال کنار نیزار رد شدیم به یک سکوی آهنی رسیدیم در وسط نیزارها . حال و هوای این یادمان با جاهای قبلی کلی فرق داشت به قول معروف چقدر زود دیر می شود چاره ای نیست بایدگذاشت و رفت اما کربلای 4از یاد نخواهی رفت انشاءالله راهیان نور سال بعد با معرفت بیشتر به میهمانی ات می آییم شهدای کربلا 4منتظر دعوتتان هستیم .