• خانه 
  • تماس  
  • ورود 

همراه با کاروان راهیان نور مدرسه

27 فروردین 1391 توسط ترکاشوند

بسم رب الشهداء والصدیقین

همراه کاروان راهیان نور حوزه علمیه کوثر تویسرکان در آخرین ساعات سال1390از مبدا تویسرکان به مقصد مناطق عملیاتی جنوب کشور صبح روز دوشنبه29/12/90 راه افتادیم.

درطول مسیر همه بچه ها علیرغم همه شیطنت های جوانی هر کدام حال عجیبی داشتند از درون هر کسی حال و هوایی خاص را با شهدا داشت با پخش بعضی از کلیپ های کاروانهای سالهای قبل ، احساسات بچه ها به خروش می آمد هر کس زیر لب چیزی می گفت.

حالی که داشتند قابل توصیف نیست که بتوان با قلم به روی کاغذ آورد حالی است که تنها دل می تواند برای دل و اهل دل توصیف کند و بس!؟

ایستگاه اول: دو کوهه

قرار است کجا برویم که در صورت نرفتن بچه ها این قدر بی قراری می کنند؟!!

پادگان دو کوهه برای کسی که اولین بار است به این مکان مشرف می شود شاید احساسات کاروانیان یه کم بی معنی است اما وقتی به ورودی می رسیم و راوی شروع به روایت می کند و دژبان دم در بروشوری در مورد پادگان به ما داد فهمیدیم که به روی چه خاکی پا می گذاریم.مکان پادگان دو کوهه ؛ساعت 3یا 4بعد از ظهر،هوا خیلی گرم،فرصت برای بازدید نیم ساعت برای چنین جایی واقعا کم بودبچه ها باحال عجیبی به صورت mp3 نمازی وزیارت عاشورا رادرحسینیه شهیدهمت خواندند. با کلی حرف نزده واشکهای نیمه تمام ریخته ،هوا داشت تاریک می شد دلها پر از غم شده بود اما نه، غم نبود دلتنگی بود یا شاید هم دلگیری از دست خودمان .

ایستگاه دوم : معراج الشهدا

معراج الشهدا اهواز :این جا تمام حرفهای ناگفتنی با اشک زده می شد لازم نبود حرفی بزنی فضا و مکان همه دست به دست داده بودند که ازورودی تا خودکنارضریح شهدا بچه ها اشک بریزند.این چه حالی است که بچه ها دارند خیلی از ماها که بویی از سالهای دفاع مقدس را استشمام هم نکردیم خیلی از ماها متولد سال 70به بالا هستیم پس چه چیزی باعث این حس و حال شده؟نمی دانم؟!از در حسینیه که رفتیم داخل سمت چپ ضریح بود کوچک ولی به بزرگی و عظمت همت همه شهدا چند شهید را تازه تفحص کرده بودند مردم دیوانه وار به ضریح چسبیده بودند بعضی ها هم خیلی غریبانه از دور نگاه می کردند و فقط اشک می ریختند .

اذان مغرب را می دادند،خواندن آخرین نماز مغرب سال 90در چنین فضایی واقعا توصیف نشدنی است .فقط برای ورود به سال جدید کلی انرژی به بچه ها منتقل می کرد.

دوباره وقت رفتن است بچه ها هی بر می گردند و به عقب نگاه می کنند انگار پشت سرچیزی جا گذاشته بودند، نه واقعا ما عقب مانده و جا مانده بودیم .سرعت اهالی معراج الشهدا خیلی بوده یا ما خیلی کند حرکت می کنیم؟

صفحات: 1· 2· 3· 4· 5

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 1 نظر

موضوعات: دفاع مقدس لینک ثابت

نظر از: الزهرا (س) نصر [عضو] 
  • الزهرا(س) نصر

دوکوهه را خیلی دوست دارم
بعد از آن منطقه عملیاتی شوش و حرم دانیال نبی را
شلمچه و طلاییه
اصلا همه جای جنوب را دوست دارم

1391/01/28 @ 11:47


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

کد دعای فرج امام زمان (عج)
فال,طالع بینی

مدرسه علمیه کوثر تویسرکان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • مقالات
  • ادبی
  • دینی مذهبی
  • مناسبت ها
  • خبر مدرسه
  • احادیث و روایات
  • دفاع مقدس
  • متفرقه
  • تازه ها

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس