مردم کوفه از زبان امیرالمؤمنان علی(ع)
چکیده
نهج البلاغه در فرازهایی از کلام امام روی به کوفیان دارد. این فقره ها گر چه بیشتر در نکوهش است، اما می توان در بررسی آن به روحیات مردمان آن خطه پی برد.
مردم عراق را بازماندگان سومریان و مهاجران سامی، مردمی از خطه ی جنوبی عربستان به نام لخمیان یا آل منذر که در حیره ــ نزدیکی نجف ــ ساکن شدند. گروهی به شمال شبه جزیره رفته و به غسانیان شهرت یافتند. زمان کشور گشایی مسلمانان، به سال شانزدهم و هفدهم هجرت، به فرمان خلیفه ی دوم دو شهر کوفه و بصره را به جهت مقری برای سپاه اسلام پی نهادند. این دو شهر به زودی دچار تحول شدند و کوفه به بازاری تبدیل شد که بازرگانان را از هر سو پذیرا بود.
احوال مردم کوفه را چنین گویند: به یکباره به کاری در آیند و دسته دسته خود را کنار کشند. هنگامی کاری را به پایان برند که فرمان روایی سختگیر بر آنان حاکم باشد. اگر حاکمی به عدالت و باروی خوش با آنان برخورد کند، ابتدا روی خوش نشان دهند، سپس او را تنها گذاشته و با او در می افتند.
اما چرا کوفیان از امام روی برنتافتند؟ اعراب را از دو تیره ی عدنانیان(فرزندان اسمعیل) و قحطانیان(نوادگان سام نوح) می دانند. آنان ار دیرباز در رقابت و چشم هم چشمی با یکدیگر بودند. به رسم عرب، عرب جز با غیر عرب یا عرب غیر مسلمان نمی جنگد؛ اما جنگ های زمان امام(ع) جنگ عرب با عرب بود و هر دو مسلمان، و اصحاب علی(ع) سال ها از فقاهت اسلامی دور بودند و درک این مسئله را نداشتند که سرکوبی سرکشان داخلی نیز ضروری است و آنان از جنگ جز غنیمت چیزی نمی دانستند و چون پس از جمل از غنایم بازماندند، آن را خوش نیافتند.
در صفین وضع بدتر بود؛ مردم یک قبیله نیمی در کنار علی و نیمی در سپاه معاویه، و طبیعی است که این جنگ با توجه به عدم وجود فقاهت اسلام آنان را خوش نیاید.
کلید واژه ها:
امام علی، کوفیان، جمل، صفین.
در مجموعه ی سخنان امیرالمؤمنان علی(ع)، که شریف رضی ــ ره ــ آن را گرد آورده و نام آن را نهج البلاغه نهاده است، خطبه هایی از امام(ع) درباره ی مردم کوفه می بینیم؛ اندک ستایش(نهج البلاغه، خ 107) و بیشتر نکوهش، تا آنجا که به نفرین می کشد و امام مرگ خود را از خدا می خواهد. آن که تاریخ اسلام را به دقت نخوانده و آن کس که مردم آن روز عراق را نشناسد و از پیشینه ی آنان ناآگاه باشد، در می ماند که موجب ناخشنودی امام(ع) در این خطبه چیست؟ در این بحث، کوشش شده است، با توجه به مضمون خطبه های آن حضرت، عراقیان و خوی و خصلتی که از آن برخوردار بودند، شناخته شود.
مردم عراق در روزگار پیش از اسلام ترکیبی خاص داشتند؛ گروهی، بازماندگان سومریان و مهاجران سامی بودند؛ مردمی هم از جنوب عربستان بدان جا مهاجرت کرده و در سرزمین حیره، نزدیک نجف کنونی، سکونت جسته بودند و به نام لخمیان یا آل منذر معروف بودند؛ گروه دیگری هم از این مردم به شمال شبه جزیره رفته و در آنجا ماندند و به غسانیان شهرت یافتند.
در جنگ هایی که میان ایران و امپراتوری روم شرقی درگرفت، لخمیان از پادشاه ایران حمایت می کردند و غسانیان از امپراتوری روم.
چون سپاهیان اسلام از شبه جزیره ی عربستان به سوی شرق رفتند و عراق را گشودند، به سال شانزدهم و هفدهم از هجرت، به فرمان عمر دو شهر را در عراق به نام کوفه و بصره پی افکندند تا جایی برای سپاهیانی باشد که از عربستان به سرزمین های شرقی می روند. بصره، چنان که می دانیم، در نزدیکی دریاست و کوفه در سرزمینی گسترده و برخوردار از آب دجله و فرات و آماده برای کشاورزی. زمانی درازا نکشید که این دو شهر موقعیت نظامی خود را از دست داده و به شهرهایی پرتحول و جنب و جوش مبدل گشتند؛ بصره حالت بندر بازرگانی به خود گرفت و کوفه فراهم آمدنگاه مردمی شد که از ایران و جنوب عربستان بدان روی می آوردند. اما عرب هایی که از شبه جزیره به عراق آمدند، شمالیان، بیشتر در بصره و جنوبیان بیشتر در کوفه جای گرفتند.(1)
می توان گفت کوفه در آن سال هایی که از آن گفت و گو می کنیم، بازاری را می مانست که بازرگانان و کاسب کاران از هر سو در آن گرد آمده بودند تا سود خود را به دست آرند. هماهنگی آنان تا آنجا بود که هر یک منفعت خود را در خطر نبیند، و چون چنین می دید، از جمع می برید.
برای این که با مردم عراق آن روز در روزهایی که از آن گفت و گو می کنیم، بیشتر آشنا شوید، عباراتی را که ابن کوّا در پاسخ معاویه گفته است، می آورم:
«هنگامی که از او خواست مردم شهرهای بزرگ اسلام را بدو بشناساند، گفت کوفیان یکباره در کاری در می آیند و دسته دسته خود را از آن به کنار می کشند(زیدان، 64).
بر این جمله باید افزود که عراقیان با هم کاری را به پایان می برند که فرمان روایی سخت گیر و ستم کار بر سر آنان باشد. در دوره ای که از آن سخن می گوییم، هرگاه مردانی چون زیاد و حجّاج پسر یوسف حکم ران آنان بودند، همگی فرمان بردار بوده اند و اگر حاکمی خواسته است با عدالت با آنان رفتار کند، در آغاز به او روی خوش نشان داده و سپس او را تنها گذارده اند و سرانجام با او درافتاده اند.
گشودن عراق، چنان که می دانیم، در خلافت ابوبکر آغاز شد. در دوران کوتاه خلافت او و حکومت عمر و عثمان، مردم این سرزمین خود را در اختیار خلیفه نهادند و در کنار دیگر مسلمانان شبه جزیره به جنگ پرداختند. مرکز حکومت، مدینه بود و دستورها از آن شهر می رسید و همگی انجام می دادند. اما تنها عرب های یمانی و قیسی نبودند که در این شهر فراهم گشتند، گروهی از موالی نیز اندک اندک در آنجا گرد آمدند و گرد آمدن اینان در این شهر نظامی ــ سیاسی، رفته رفته مشکلاتی پدید آورد که در نهضت های بعدی اثری فراوان داشت؛ لیکن در دوره ی خلافت عمر و آغاز خلافت عثمان چندان آشکارا نمی نمود. با دست اندازی خویشاوندان عثمان در کار حکومت و روی خوش نشان دادن او به آنان، آزردگی ها از خلیفه بیشتر شد؛ مردم از ایالت های اسلامی رو به مدینه نهادند و سرانجام، چنان که می دانیم، به خانه ی او ریختند و او را کشتند.
گفته اند همان روز که عثمان کشته شد، مردم با علی(ع) بیعت کردند(طبری، 2068). در برخی تاریخ هاست که هفت روز مسلمانان بی خلیفه ماندند تا آن که علی(ع) را به خلافت برگزیدند(یعقوبی)، و در برخی روایت هاست که پس از دو روز با او بیعت کردند(طبری، 3076). در میان بیعت کنندگان، نام طلحه و زبیر را می بینیم. این دو تن به دل خواه یا با تأکید مالک اشتر، با علی(ع) بیعت کردند؛ اما چنان که می نماید، خود به خلافت چشم داشتند. علی(ع) در یکی از خطبه های خود چنین می گوید