• خانه 
  • تماس  
  • ورود 

مردم کوفه از زبان امیرالمؤمنان علی(ع)

18 مرداد 1391 توسط ترکاشوند

چکیده
نهج البلاغه در فرازهایی از کلام امام روی به کوفیان دارد. این فقره ها گر چه بیشتر در نکوهش است، اما می توان در بررسی آن به روحیات مردمان آن خطه پی برد.

مردم عراق را بازماندگان سومریان و مهاجران سامی، مردمی از خطه ی جنوبی عربستان به نام لخمیان یا آل منذر که در حیره ــ نزدیکی نجف ــ ساکن شدند. گروهی به شمال شبه جزیره رفته و به غسانیان شهرت یافتند. زمان کشور گشایی مسلمانان، به سال شانزدهم و هفدهم هجرت، به فرمان خلیفه ی دوم دو شهر کوفه و بصره را به جهت مقری برای سپاه اسلام پی نهادند. این دو شهر به زودی دچار تحول شدند و کوفه به بازاری تبدیل شد که بازرگانان را از هر سو پذیرا بود.

احوال مردم کوفه را چنین گویند: به یکباره به کاری در آیند و دسته دسته خود را کنار کشند. هنگامی کاری را به پایان برند که فرمان روایی سختگیر بر آنان حاکم باشد. اگر حاکمی به عدالت و باروی خوش با آنان برخورد کند، ابتدا روی خوش نشان دهند، سپس او را تنها گذاشته و با او در می افتند.

اما چرا کوفیان از امام روی برنتافتند؟ اعراب را از دو تیره ی عدنانیان(فرزندان اسمعیل) و قحطانیان(نوادگان سام نوح) می دانند. آنان ار دیرباز در رقابت و چشم هم چشمی با یکدیگر بودند. به رسم عرب، عرب جز با غیر عرب یا عرب غیر مسلمان نمی جنگد؛ اما جنگ های زمان امام(ع) جنگ عرب با عرب بود و هر دو مسلمان، و اصحاب علی(ع) سال ها از فقاهت اسلامی دور بودند و درک این مسئله را نداشتند که سرکوبی سرکشان داخلی نیز ضروری است و آنان از جنگ جز غنیمت چیزی نمی دانستند و چون پس از جمل از غنایم بازماندند، آن را خوش نیافتند.
در صفین وضع بدتر بود؛ مردم یک قبیله نیمی در کنار علی و نیمی در سپاه معاویه، و طبیعی است که این جنگ با توجه به عدم وجود فقاهت اسلام آنان را خوش نیاید.

کلید واژه ها:
امام علی، کوفیان، جمل، صفین.
در مجموعه ی سخنان امیرالمؤمنان علی(ع)، که شریف رضی ــ ره ــ آن را گرد آورده و نام آن را نهج البلاغه نهاده است، خطبه هایی از امام(ع) درباره ی مردم کوفه می بینیم؛ اندک ستایش(نهج البلاغه، خ 107) و بیشتر نکوهش، تا آنجا که به نفرین می کشد و امام مرگ خود را از خدا می خواهد. آن که تاریخ اسلام را به دقت نخوانده و آن کس که مردم آن روز عراق را نشناسد و از پیشینه ی آنان ناآگاه باشد، در می ماند که موجب ناخشنودی امام(ع) در این خطبه چیست؟ در این بحث، کوشش شده است، با توجه به مضمون خطبه های آن حضرت، عراقیان و خوی و خصلتی که از آن برخوردار بودند، شناخته شود.

مردم عراق در روزگار پیش از اسلام ترکیبی خاص داشتند؛ گروهی، بازماندگان سومریان و مهاجران سامی بودند؛ مردمی هم از جنوب عربستان بدان جا مهاجرت کرده و در سرزمین حیره، نزدیک نجف کنونی، سکونت جسته بودند و به نام لخمیان یا آل منذر معروف بودند؛ گروه دیگری هم از این مردم به شمال شبه جزیره رفته و در آنجا ماندند و به غسانیان شهرت یافتند.
در جنگ هایی که میان ایران و امپراتوری روم شرقی درگرفت، لخمیان از پادشاه ایران حمایت می کردند و غسانیان از امپراتوری روم.

چون سپاهیان اسلام از شبه جزیره ی عربستان به سوی شرق رفتند و عراق را گشودند، به سال شانزدهم و هفدهم از هجرت، به فرمان عمر دو شهر را در عراق به نام کوفه و بصره پی افکندند تا جایی برای سپاهیانی باشد که از عربستان به سرزمین های شرقی می روند. بصره، چنان که می دانیم، در نزدیکی دریاست و کوفه در سرزمینی گسترده و برخوردار از آب دجله و فرات و آماده برای کشاورزی. زمانی درازا نکشید که این دو شهر موقعیت نظامی خود را از دست داده و به شهرهایی پرتحول و جنب و جوش مبدل گشتند؛ بصره حالت بندر بازرگانی به خود گرفت و کوفه فراهم آمدنگاه مردمی شد که از ایران و جنوب عربستان بدان روی می آوردند. اما عرب هایی که از شبه جزیره به عراق آمدند، شمالیان، بیشتر در بصره و جنوبیان بیشتر در کوفه جای گرفتند.(1)

می توان گفت کوفه در آن سال هایی که از آن گفت و گو می کنیم، بازاری را می مانست که بازرگانان و کاسب کاران از هر سو در آن گرد آمده بودند تا سود خود را به دست آرند. هماهنگی آنان تا آنجا بود که هر یک منفعت خود را در خطر نبیند، و چون چنین می دید، از جمع می برید.

برای این که با مردم عراق آن روز در روزهایی که از آن گفت و گو می کنیم، بیشتر آشنا شوید، عباراتی را که ابن کوّا در پاسخ معاویه گفته است، می آورم:
«
هنگامی که از او خواست مردم شهرهای بزرگ اسلام را بدو بشناساند، گفت کوفیان یکباره در کاری در می آیند و دسته دسته خود را از آن به کنار می کشند(زیدان، 64).

بر این جمله باید افزود که عراقیان با هم کاری را به پایان می برند که فرمان روایی سخت گیر و ستم کار بر سر آنان باشد. در دوره ای که از آن سخن می گوییم، هرگاه مردانی چون زیاد و حجّاج پسر یوسف حکم ران آنان بودند، همگی فرمان بردار بوده اند و اگر حاکمی خواسته است با عدالت با آنان رفتار کند، در آغاز به او روی خوش نشان داده و سپس او را تنها گذارده اند و سرانجام با او درافتاده اند.

گشودن عراق، چنان که می دانیم، در خلافت ابوبکر آغاز شد. در دوران کوتاه خلافت او و حکومت عمر و عثمان، مردم این سرزمین خود را در اختیار خلیفه نهادند و در کنار دیگر مسلمانان شبه جزیره به جنگ پرداختند. مرکز حکومت، مدینه بود و دستورها از آن شهر می رسید و همگی انجام می دادند. اما تنها عرب های یمانی و قیسی نبودند که در این شهر فراهم گشتند، گروهی از موالی نیز اندک اندک در آنجا گرد آمدند و گرد آمدن اینان در این شهر نظامی ــ سیاسی، رفته رفته مشکلاتی پدید آورد که در نهضت های بعدی اثری فراوان داشت؛ لیکن در دوره ی خلافت عمر و آغاز خلافت عثمان چندان آشکارا نمی نمود. با دست اندازی خویشاوندان عثمان در کار حکومت و روی خوش نشان دادن او به آنان، آزردگی ها از خلیفه بیشتر شد؛ مردم از ایالت های اسلامی رو به مدینه نهادند و سرانجام، چنان که می دانیم، به خانه ی او ریختند و او را کشتند.

گفته اند همان روز که عثمان کشته شد، مردم با علی(ع) بیعت کردند(طبری، 2068). در برخی تاریخ هاست که هفت روز مسلمانان بی خلیفه ماندند تا آن که علی(ع) را به خلافت برگزیدند(یعقوبی)، و در برخی روایت هاست که پس از دو روز با او بیعت کردند(طبری، 3076). در میان بیعت کنندگان، نام طلحه و زبیر را می بینیم. این دو تن به دل خواه یا با تأکید مالک اشتر، با علی(ع) بیعت کردند؛ اما چنان که می نماید، خود به خلافت چشم داشتند. علی(ع) در یکی از خطبه های خود چنین می گوید

صفحات: 1· 2· 3· 4· 5· 6· 7· 8

 3 نظر

نهج البلاغه از ديد هانرى كربن ـ امين نخله ـ بولس سلامه ـ جرج جرداق

18 مرداد 1391 توسط ترکاشوند
 

پروفسور هانرى كربن, محقق و شرق شناس معروف فرانسوي, نهج البلاغه را از مهمترين سرچشمه هايى معرفى كرد كه متفكران شيعه پيوسـتـه از آن سيراب شده اند.
در قسمتى از گفتار او آمده اسـت كـه بـعد از قـرآن و احـاديـث پيامبر اسلام(ص), نهج البلاغه در درجه نخست اهمـيـت قـرار دارد و تفكر فلسفى شيعه به آن وابسته است.


استاد امين نخله, يكى از صاحبنظران مسيحيت, در جواب شخـصى كـه از او درخواست كرده بود كه صد كلمه از نهج البلاغـه را بـراى او انتخاب كند, مى گويد: به خدا قسم نمى توانم.
چگونه از ميان صدها كلمه كهربار تعداد صد كلمه آن را انتـخـاب كنم. من از انتخاب يك كلمه آن هم عاجز هستـم, زيـرا ايـن كـار درست به اين مى ماند كه دانه ياقوتى را از كنار دانه هاى ديـگـر بردارم.


بولس سلامه, استاد شاعر و نويسنده معروف مسيحى لبناني, دربـاره نهج البلاغه مى گويد: نهج البلاغه اثر جاودانه اى است كـه انسـان را به شناخت انديشه بزرگ علـى ابـن طـالـب (عـليـه السـلام) وادار مـى سـازد و هيـچ كـتـابـى جـز قـرآن بــر آن بــرتــرى ندارد.


جرج جرداق نويسنده و اديب معروف مسيحي, نهج البلاغـه را بـيـانى رساتر از هر بيانى دانسته اسـت كـه تـا انسـان هسـت و انديـشه انسانى وجود دارد, با ذوق هنرى و ادبى انسان پيوند ناگسسـتـنى خواهد داشت.

برگرفته شده از مجله مكتب اسلام , ش 4 , سال 40

منبع: سایت تخصصی نهج البلاغه

 1 نظر

شب نوزدهم

17 مرداد 1391 توسط ترکاشوند

شب نوزدهم ماه مبارك رمضان بود، كه امير والايي‌ها و رادمرد سرافراز اسلام و آن يار هميشگي دين و شريعت محمدي به وسيله شمشير پليدترين و شقاوت پيشه‌ترين انسان‌ها فرق مباركش شكافت و خون سرش محاسن سفيد او را رنگين ساخت.

امام علي (ع) بارها از پيامبر اسلام در مورد كيفيت و چگونگي شهادتش روايت‌ها شنيده بود و رسول خدا با سخنان معجزه‌آسايش كه خبر از آينده و رويدادهاي تلخ و غم‌بار داده بود.
در روايت آمده است؛ که در جنگ خندق هنگامي كه امام علي (ع) مقابل جنگاور كفر و شرك «عمرو» قرار گرفت، با شمشير «عمرو» كه بر فرق سرش اصابت كرد، خون سر، تمام چهره و محاسن امام را رنگين ساخت. در حالي كه پيامبر با دستان مبارك خود فرق سر امام را پانسمان مي‌كرد و خون چهره گلگون او را پاك مي‌كرد، فرمودند:[1]
 
«اَينَ اَنا يومٌ يضربك اَشقَي الاخَرين عَلي رَاسِكَ وَيخضِب لِحیَتكَ مِن دَم راَسك»
 
«علي جان! آن گاه كه شقاوت پيشه‌ترين انسان‌ها با شمشير ستم و تجاوز فرق همايونت را هدف قرار مي‌دهد. و محاسن شريفت را به خون سرت رنگين مي‌سازد من كجا هستم تا زخم سرت را چون امروز پانسمان كنم»[2]
 
هنگامي كه ماه رمضان فرا رسيد. آن امام همام، شصت و سه بهار از عمر پربركت خويش را پشت سر نهاده بود. در آن سال نيز همچون سالهاي پیش در خانه فرزندان افطار مهمان بودند و به هنگام افطار بيشتر از سه لقمه غذا تناول نمي‌فرمودند.
در يكي از شب‌ها، فرزندان امام از ايشان علت كم خوردن غذا را پرسيدند. آن حضرت فرمودند:
 
«همانا روزهاي كوتاهي مانده است كه امر خداي – بلند مرتبه بزرگوار فرا برسد و من بيش از هر چيز دوست دارم كه در آن حال، شكمم خالي باشد.»[3]
 
در شب نوزدهم ماه رمضان در خانه دخترش امّ كلثوم ميهمان بود. در آن شب نيز امام هنگام افطار بيش از سه لقمه غذا نخورد.
امّ كلثوم دختر اميرالمومنين (ع) چنين مي‌گويد: «وقتي افطار در شب نوزدهم ماه رمضان پدرم ميهمان ما بود. براي آن حضرت طبقي كه در آن دو قرص نان جو و كاسه‌اي از شير و نمك ساييده شده بود، گذاشتم. پس از آن كه امام از نماز مغرب فارغ شدند، سر سفره حاضر شدند، هنگامي كه چشم ايشان به غذا افتاد و خوب آن را نگريستند، سر خود را با تأسف تكان داده و فرمودند كه كاسه شير را بردار و با اندكي قرص نان و نمك افطار كردند. پس از سپاس به بارگاه خداوند براي نماز و نيايش برخاست. حضرت پيوسته مشغول ركوع، سجود، دعا و تضرّع بودند. امام (ع) تمام شب را بيدار بودند و خداوند متعال را پيوسته عبادت مي‌كردند و در آن شب گاه و بي گاه از اطاق خويش بيرون مي‌رفتند و با نگاه به آسمان نيلگون مي‌فرمود:
«به خدا سوگند اين همان شبي است كه محبوبم و آموزگارم به من وعده داده است. به خداوند سوگند، هرگز دروغ نگفته‌ام و از رسول خدا دروغ نشنيده‌ام، همانا امشب آن شبي است كه به من وعدۀ شهادت داده شده است»[4]
 
در آن شب، سورة «يس» را تا آخر تلاوت نمودند و بعد از آن اندكي به خواب رفتند. به ناگاه با دلهره از خواب بيدار شده و فرمودند:
 
«خداوندا، ما را در لقاي خود بركت ده»
بسيار مي‌فرمودند:
 
«لاحَولَ ولا قُوَّةَ اِلّا بِاللهِ العَليِّ العَظيمِ»
 
در ادامه دختر ارجمندش چنین آورده است كه:‌ آن شب پدرم به فرزندانش فرمودند:
«عزيزانم امشب خوابي ديدم؛ مي‌خواهم آن را برايتان وصف كنم»
 
آن گاه فرمودند:
«پيامبر را در عالم رويا ديدم. ایشان به من فرمودند: «يا اباالحسن! انّك قادم الينا عن قريب»علي جان به زودي ميهمان ما خواهي بود»
 
و نیز فرمودند:
«شقاوت پيشه‌ترين مردم به سوي تو خواهد آمد و محاسن شريف تو را به خون سرت رنگين خواهد ساخت. «وانا والله مشتاق اليك، فهلم الينا فما عندنا خيرٌ لك وابقي»به خدا سوگند كه من در شور و شوق ديدار توام و تو در سومين دهۀ ماه خدا به ميهماني ما خواهي شتافت، بيا كه آن چه نزد ماست براي تو بهتر و پاينده‌تر است»[5]
 
هنگامي كه اهل خانه، اين سخنان جان فرساي ايشان را شنيدند، همه اشك ريختند و به سختي گريستند و فرياد و ضجّه زدند و صدا به گريه بلند كردند. و آن حضرت، آن‌ها را دعوت به سکوت کردند، وقتي ساكت شدند، آن ها را به خوبي‌ها، سفارش و امر كرده و از بدي‌ها نهي فرمودند. هر قدر، وقت صبح طلوع فجر نزديك‌تر مي‌شد، بر اضطراب و تشويش اميرمؤمنان افزوده مي‌گشت. ترس ايشان از شأن و جايگاه خداوندي بود، نه از مرگ و خروج روح از بدن!
چنين روايت شده است كه هرگاه وقت نماز فرا مي‌رسيد رنگ رخسار اميرالمؤمنين (ع) تغيير مي‌كرد و بدن ايشان مي‌لرزيد. به همين جهت، بار ديگر امّ كلثوم به آن حضرت عرض كرد: امشب، بيداري و اضطراب شما براي چيست؟ فرمودند:
«همانا اگر امشب را به صبح برسانم، كشته خواهم شد.»[6]
 
شب نوزدهم به پايان رسيد، امام، رفته رفته آماده رفتن به مسجد براي اقامه نماز شدند. هنگامي خروج حضرت از درب منزل، مرغابي‌ها راه را بر امام بستند، تا امام به مسجد نرود. قلاب در به كمر ايشان گير كرد و كمربند امام باز شده و به زمين افتاد. امام كمربند خويش را بست و راهي مسجد شد.
حضرت پس از ورود به مسجد کوفه، در تاريكي چند ركعت نماز خوانده مشغول تعقيبات نماز شدند. پس از آن به پشت بام مسجد ندای اذان سر داد و خفتگان در مسجد را بیدار نمود. سپس آرام آرام نزديك محراب شد و با حضور قلب مشغول نماز شدند.
“ابن ملجم” آن عنصر تيره بخت نيز در نقشه خائنانه‌اش تصميم گرفته بود تا آن حضرت را به هنگام برخاستن از ركوع و يا سر برداشتن از سجده هدف گيرد. به همين جهت پس از آغاز نماز دزدانه برخاست و به سرعت خود را كنار ستوني كه امام در كنار آن به نماز ايستاده بود رساند تا در فرصت مناسب به سهمگين‌ترين جنايت تاريخ بشری دست يابد. هنگامي كه امام آن پيشواي نماز و نيايش سر از سجده نخست برداشت، آن ملعون با شمشير زهرآلودش كه با هزار دينار آن را آغشته به زهر ساخته بود، فرق همايون سهيل عدالت و آزادگي را نشانه رفت. درست همان جاي را هدف قرار داد كه در جنگ خندق به وسيله شمشير «عمرو عامري» هدف قرار گرفته بود. فرق مبارك امام شكافت. خون سر و صورت امام را رنگين كرد. امير والايي‌ها بر چهره به محراب افتاد در حالي كه زمزمه‌اش اين بود:
«بسم الله و بِاللهّ وعَلي مِلّةِ رَسولِ اللهِ: فزت وَ رَبِّ الكعبه»
به پروردگار كعبه رستگار و كامياب شدم.
 
آن گاه فرياد زدند كه:
«به پروردگار كعبه سوگند! ابن ملجم مرا كشت، آن ملعون، آن فرزند يهوديه مرا كشت، اي مردم ابن ملجم از دست شما مگريزد.»[7]
 
بدين ترتيب امام (ع) با بيان نام و نشان از قاتل خود، خواست بي‌گناهي در آن شرايط بحراني كشته يا زخمي و دستگير نشود. ضربت ابن ملجم ملعون، فرق مبارك حضرت را تا پيشاني و محلّ سجده شكافته بود.
تا آن زمان تاريخ پيامبران به خود اين موضوع را نديده بود كه در روز رحلت يا شهادت، جبرئيل نداي آسماني سر دهد. اما از شگفتي‌هاي عظمت و معنويت علي (ع) بود كه با فرود آمدن شمشير تاريك انديشي و خشونت بر فرق سر آن امام همام در حالي كه هنوز زنده بود، فرشته وحي شهادت جان سوز او را اعلام كرد. خبر اين جنايت سهمگين مانند تندبادي كوفه و اطراف آن را به لرزه درآورد. زن و مرد، پير و جوان، سالم و بيمار سراسيمه از خانه‌هاي خويش بيرون ريختند و با شيون و فرياد راه مسجد و خانه علي (ع) را در پيش گرفتند. از سوي ديگر «مرادي» دژخيم كه آهنگ فرار داشت، به دست مردم اسير گرديد و درحالي كه ديدگان خون رنگ و از حدقه بيرون آمده‌اش از وحشت عميق او خبر مي‌داد، وی را به مسجد آوردند. امام علي (ع) وقتي چشمان خود را گشودند و به “ابن ملجم” نگريستند كه دستان او را بسته بودند و شمشيرش بر گردش آويزان بود، با صدايي ضعيف و همراه با دلسوزي و مهرباني فرمودند:
 
«اي مرد؛ گناه بزرگي كرده‌اي! مرتكب امري عظيم و فعلي بسيار بزرگ شده‌اي، آيا بد امامي براي تو بودم كه پاداش مرا اين گونه دادي؟ آيا با تو مهربان نبودم و تو را بر ديگران ترجيح ندادم و به تو احسان نكردم. آيا مردم نمي‌گفتند تو را به قتل برسانم و….امّا به تو آسيبي نرسانيدم و تو را آزاد گذاشتم، با اينكه مي‌دانستم حتماً مرا خواهي كشت، امّا مي‌خواستم حجت خدا بر تو تمام شود و خدا انتقام مرا از تو بگيرد. و نزد خدا بر تو غالب شوم، اي فرومايه، مي‌خواستم كه شايد از گمراهي خود برگردي ولي شقاوت بر تو غالب شد و مرا كشتي، اي شقي‌ترين اشقيا.»[8]
 
آن گاه امام (ع) رو به فرزند خود كرد و در حق آن ملعون سفارش نمودند:
 
«اي فرزندم با اسير خود مدارا كن و با او مهربان باش و نيكي و شفقت و رحمت را در پيش گير. پس اگر من از دنيا رفتم او را قصاص كن و با يك ضربت بكش و او را با آتش نسوزان و او را مثله نكن»
 
آن ملعون حرمت ماه خدا را در حق حجت او در برابر بندگان رعايت نكرد و در هنگامی آن حضرت در حضور حضرت حق بود، خون او را ريخت. فرشتگان آسمانها و ملكوت اعلي به او، خون گريه كردند و فرشته وحي با اندوه و زاري ندا داد كه به خدا سوگند كه بنيان‌هاي هدايت فرو ريخت و خردمندان دريافتند كه ديگر نه هشدار دهنده‌اي هست و نه هدايت‌گر و روشني‌ بخشي.[9]
 3 نظر
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 30
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

کد دعای فرج امام زمان (عج)
فال,طالع بینی

مدرسه علمیه کوثر تویسرکان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • مقالات
  • ادبی
  • دینی مذهبی
  • مناسبت ها
  • خبر مدرسه
  • احادیث و روایات
  • دفاع مقدس
  • متفرقه
  • تازه ها

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس